هری پاتر
لیا پاشو ! لیا پاشو ! این کلمات نگذاشت که لیا حرف اخر ان مرد را بشنود._پاشو .پاشو لیانامه داری! لیا با شنیدن کلمه ی نامه دو متر به هوا پرید!و بعد از این که حالش جا امد پرسید من که کاملا و 100% به تو اطمینان می دهم که این هم یکی از شوخی های بی مزه ی دیوید است!چون لیا همین دیروز بود که نامه ای به دست او رسیده بود که او را به اتاق زندانی ها را هنمایی می کرد و هربار هم کتک مفصلی از دیویدودارودسته اش خورده بود و نمی دانست که ایا این هم یکی دیگر از شوخی های بی مزه ی دیوید است یا نه! - لیا! پاشو تنبل ! لیا با شنیدن صدای دوستش از خواب پرید اما چشمانش را حتی یک میلی متر هم باز نکرد ؛ چون میدانست باز کردن چشمانش مساوی است با شروع یک روز دیگر دریتیم خانه، جاییکه لیا از ان نفرت داشت؛ آن هم یتیم خانه ی اسپرینگ، وحشتناک ترین یتیم خانه ای که لیا می شناخت! او اصلا نمی فهمید که بین این همه یتیم خانه چرا او را باید به اینجا می سپردند... به هر حال اگرمعجزه ی کلمه ی (( نامه )) نبود، لیا مثل روزهای دیگر آن قدر خودش را به خواب میزد تا دوستش برود، بعد غلتی میزد و سعی میکرد بخوابد. این کار به قیمت دیدن کابوس تمام میشد. لیا دیدن کابوس را ترجیح میداد، اما معمولا این قدر خوش شانس نبود و پس از مدتی بچه ها با بالش بر می گشتند، و اگر این سلاح لیا را بیدار نمی کرد ...! - لیا پاشو نامه داری ! لیا به سرعت چشمانش را باز کرد و مشتاقانه سراغ نامه را گرفت... سلام من رز ویزلی هستم یکی از به اصلاح دو دوست A-S! ممکن است شما دربارهی من و A-Sخوانده باشید چون رولینگ در آخرین فصل از آخرین کتاب خود ما دو نفر را معرفی کرده . و اگر تا زه به جمع طرفداران هری پاتر پیوسته اید الان فقط کافی است بدانید که ما بجه های هری و دوستانش هستیم و برای توضیح بیشتر میتوانید آخرین فصل کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ را بخوانید. ما هم سعی میکنیم بعضی از توظیحات را در متن جابدهیم! اخطار برای کسانی که می خواهند در خواست دوستی بدهند: سن نویسندگان متن حد اکثر 1یا 2 سال از سن ورود به هاگوارتز بیشتر است پس موقع در خواست دوستی دادن احتیاط کنید! با سلام من AS POTTER= البوس سوریوس پاتر هستم و می خواهم به کمک دو دوست خوب دا ستانی را که سا خته ام برای شما تعریف کنم یکی ازدوستان من شخصیتی به نام لیا پاتر درست کرده است که خواهرهری است و .... برای این که هیجان داستان بیشتر شود ما دا ستانمان رافصل بندی کرده ایم و هر بار یکی از ما یک فصل از داستانش را برای شما مینوسد.امیدوارم از فصل اول این نوشته داستان که نوشته ی AS POTTER اصلی است خوشتان بیاید! اغازکار لیای جوان ازساعت شش صبح بود.او حتی نمیدانست که در اینده چه چیزی انتظار او را می کشد.در جایی که همه با هم برابر بودند چه کسی فکر می کرد که دختر جوانی به نام لیا پاتر مسیر تاریخ را عوض کند؟ امیدوارم از این فصل خوشتان امده باشد. فعلا خداحافظ!